سوسک نباش
نویسنده : سید عبدالمجید زواری
چند وقت پیش برای انجام کاری به یکی از سازمانهای دولتی رفته بودم و چون کارم طول میکشید مجبور شدم روی یکی از صندلیهایی که در سالن بود بنشینم. همینطور که به اطراف خود نگاه میکردم یک سوسک را دیدم که برای خودش در کف سالن به سرعت حرکت میکرد. نمیدانم کجا میرفت، ولی احتمالاً عجله داشت تا زودتر به مقصدش برسد. او راه خودش را میرفت و مراجعین بسیاری هم که آنجا بودند، بدون اینکه متوجه زیر پای خود باشند به سرعت در حرکت بودند. ناگهان یکی از همین افراد ناخواسته بدون اینکه متوجه سوسک بیچاره شود، پایش به آن خورد و سوسک نگون بخت به پشت شد و مدتها همینطور دست و پا میزد و کسی هم هیچ کاری نمیکرد. اصلاً کسی متوجه این صحنه نمیشد و نمیدانست در زیر پاهای قدرتمند او یک موجود ضعیف برای بودن یا نبودن مبارزه میکند و ممکن است تا چند لحظهی دیگر جان خود را از دست بدهد. با دیدن این صحنه یادم آمد یک اصل وجود دارد که ضعیف همیشه پایمال میشود، ولی هیچوقت به این وضوح آن را ندیده و حس نکرده بودم.
در زندگی خود و اطرافیانم موارد زیادی اتفاق افتاده بود که حقوق ما توسط دیگران پایمال شده و یا اینکه اصولاً نادیده گرفته شدهبود، ولی این بار از یک زاویهی دیگری به موضوع نگاه میکردم. این بار از بالا به آن نگاه میکردم و من هم در ابعاد و اندازهی افرادی بودم که این موجود ضعیف و بیگناه را به این روز انداختهبود. خودم شاهد بودم که این کار ناخواسته بود و حتی آن فرد متوجه نشد که در زیر پاهای او این اتفاق افتاده و شاید اگر از آن موضوع آگاهی پیدا میکرد برای نجات آن موجود نگونبخت اقدام میکرد و با کوچکترین اشارهی خود آن موجود ضعیف را از مرگ حتمی نجات میداد. ولی او ناخواسته این کار را انجام داده و هیچ وقت هم متوجه نشد که ناخواسته باعث مرگ یک موجود دیگر شده و به نظر من هم نمیتوان او را مقصر و مسوول دانست. حتا نمیتوان او را یک انسان بد و یا بیاحساس تصور کرد. شاید او دارای مهربانترین قلب دنیا باشد و در طول عمر خود کارهای خوب بسیاری انجام داده است. اما قدرت، اندازه و ابعاد وجودش به حدی بزرگ است که قادر به دیدن و یا توجه به افراد کوچکتر از خود که در بعضی موارد نسبت آنها مثل آن انسان و سوسک بیچاره هستند، نیست و به همین دلیل گاهی ممکن است ناخواسته زیردستان خود را به زحمتهای جدی بیاندازد.
با تأمل در نکتهای که ذکر شد میتوان ریشهی بسیاری از مشکلاتی که برایمان پیش میآید را در خودمان جستوجو کنیم. در حقیقت اگر نمیخواهیم زیر پای اطرافیانمان لِه شویم باید خود را قوی و توانمند کنیم و بدانیم که قدرت شرط بقاست. البته این ماجرا را میتوان از زاویهی دیگری هم دید، آیا ما که همیشه دیگران را بهخاطر اینکه ما را نادیده میگیرند لعن میکنیم، آیا متوجه هستیم که روزانه چند نفر را ناخواسته به زحمت میاندازیم.
شاید بگویید میتوان مواظب بود، ولی باید بگویم توجه به این نکته اگر غیرممکن نباشد حداقل خیلی سخت بهنظر میرسد. من نشسته بودم و افراد دیگر در حرکت، برای زندگی و پیشرفت باید حرکت کرد و جنبش و تحرک لازمهی پیشرفت و توسعه است و البته در این فرایند متأسفانه اقشار پایین بیشترین فشار را متحمل میشوند. نمیتوان انتظار داشت که اقویا منافع ضعفا را در نظر بگیرند و در این راه از منافع سرشار خود چشمپوشی کنند و یا اینکه همه در یک سطح باشند و امکانات برابر داشته باشند.
پیشنهاد من به افرادی که ابر و باد ماه و خورشید فلک را در ناکامی خود مقصر میدانند این است که برای جلوگیری از پایمالشدن خود و حقوقشان باید حتماً خود را توانمند کنند و با تلاش و ارادهی قوی، ضعف خود را جبران و موقعیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... خود را بهبود ببخشند.
شاید بپرسید با این همه حرفی که زده شد، آخرش سوسک قصهی ما چیشد؟ باید عرض کنم هیچی، یکی از عابرانی که از آنجا رد میشد اشتباهاً پایش را روی او گذاشت و در یک لحظه او به کل نابود شد.
شاید بپرسید آخه این سوسک بیچاره در یک اداره دولتی چهکار میکرد؟ این سوالی است که خودم هم خیلی به آن فکر کردم و البته نتیجهای نگرفتم. شاید سوسک قصهی ما آمده بود تا تقاضای وام ازدواج کند! البته بیچاره آخرش هم ناکام از دنیا رفت.