سفارش تبلیغ
صبا ویژن

85/9/4
12:4 صبح

پنج نوع نگاه متفاوت نخبگان آمریکا به ایران

بدست سید عبدالمجید زواری در دسته

سایت بازتاب - دکتر سریع القلم -استاد دانشگاه شهید بهشتی

از سخنرانی‌ها، بیانیه‌ها، میزگردها و همایش‌هایی که در آمریکا طی شش ماهه اخیر درباره ایران ارائه و برگزار شده است، پنج نوع نگرش نسبت به ایران قابل استخراج است: دیپلماسی چندجانبه، اقدام نظامی پیشگیرانه، بازدارندگی، ایران دمکراتیک و معامله بزرگ با ایران. در زیر، این پنج نگرش بدون دخل و تصرف و با استفاده از روش تحلیل محتوا، متن‌خوانی تخصصی سیاسی و مقایسه مفاهیم در علم سیاست جهت آشنایی عمیق‌تر با ذهنیت آمریکایی‌ها نسبت به ایران ارائه می‌گردد.
آرشیو مقالات و تحقیقات مجید زواری                  در نظر سنجی این وبلاگ شرکت کنید 


 




نگرش اول: دیپلماسی چندجانبه
در رابطه با جمهوری اسلامی ایران، آمریکا با دو مسئله اساسی روبه‌روست: اول، مسئله فوری هسته‌ای و دوم، مسئله میان‌مدت به درازمدت سیاسی در نحوه برخورد با ایران است. در ارتباط با مسئله دوم و سیاسی، تغییرات آرام و تکاملی در نظام اجتماعی و سیاسی ایران در حال تحقق است. بعد جمهوریت نظام سیاسی ایران به صورت تمرینی و با کنترل مرکزی در حال رشد است اما معلوم نیست در میان‌مدت جهت‌گیری‌های انتخابات در ایران به نفع آمریکا باشد. سیستم ایران به شدت بومی و درونی است و دینامیزم داخلی خاص خود را دارد و کمتر تحت تأثیر تحولات بین‌المللی است. اما در مسئله اول و فوری، موضوع هسته‌ای است که مظهر تقابل دو کشور است. آمریکا به طور جدی باید با هسته‌ای شدن ایران مقابله کند. برای توقف هسته‌ای شدن ایران، دو راه وجود دارد: یا آن را به صورت نظامی از بین برد و یا این‌که در پی معامله‌ای باشد که ایرانی‌ها با علاقه و اشتیاق، امتیازات ویژه غرب را در مقابل هسته‌ای نشدن، بپذیرند. هر دو راه‌حل با مشکلاتی روبه‌روست.

راه عملی‌تر، راه مذاکره چندجانبه است. آمریکا توانسته موضوع هسته‌ای ایران را در قالب اتحادیه اروپا، سازمان بین‌المللی انرژی اتمی، چین و تا اندازه‌ای روسیه به عنوان یک موضوع بین‌المللی طراحی کرده و جنبه جهانی به آن بخشد. چینی‌ها در مجموع در قالب اهداف و دستور کار آمریکا حرکت کرده‌اند و هسته‌ای نشدن ایران فعلی مورد اجماع آمریکا و اتحادیه اروپاست، ولی دشواری همیشه، به دست آوردن توافق روسیه بوده است. با توجه به اهداف مالی، تجاری و سیاسی روس‌ها،‌جمع کردن منافع آمریکا با روسیه آسان نبوده است. روس‌ها همیشه سر قیمت ایران با غرب و آمریکا جدل کرده‌اند. روس‌ها هم مانند آمریکایی‌ها علاقه چندانی به جمهوری اسلامی ایران نداشته‌اند ولی فاصله استراتژیک ایران از غرب و به ویژه آمریکا مورد حمایت آنان بوده است. آمریکا باید نوعی بده بستان در مسائل مربوط به شرق اروپا، منطقه بالتیک یا چچن با روس‌ها انجام دهد تا توافق آنان را جلب کند زیرا که هسته‌ای شدن ایران به اذعان خود روس‌ها به نفع مسکو نیست.

آمریکا و اروپا از جمهوری اسلامی ایران تعریفی مشترک دارند. ماهیت جمهوری اسلامی مورد توافق طرفین است. اروپایی‌ها بیش از آمریکا بر هسته‌ای نشدن جمهوری اسلامی ایران اصرار دارند. تنها در رابطه با تغییر حکومت ایران است که میان اروپا و آمریکا، شکاف سیاسی و فکری وجود دارد. از منظر آمریکا، اروپایی‌ها اعتقادی به تغییر حکومت از بیرون ندارند در حالی که محافظه‌کاران جدید، تغییر حکومت را جزو رهیافت‌های اصلی خود حداقل تا پیروزی دمکرات‌ها در نوامبر 2006 قلمداد می‌کردند. اروپایی‌ها متوجه شده‌اند که مجموعه توان هسته‌ای ایران، انگیزه‌های سیاسی و فراملی جمهوری اسلامی، توان موشکی آن، قرابت جغرافیایی این کشور به مدیترانه، تهدیدی جدی‌‌تر برای امنیت اروپاست.

از این منظر، اروپا مستقل از مواضع آمریکا به برنامه‌های هسته‌ای منطقه خاورمیانه حساس خواهد بود. هم آمریکا و هم اروپایی‌ها بر این باورند که هسته‌ای شدن جمهوری اسلامی، پیامدهای جدی در ماتریس ژئوپلیتیک خاورمیانه به خصوص در رابطه با ترکیه، عربستان و مصر به همراه خواهد داشت. چنین تحولی، قدرت مانور آمریکا را محدود می‌کند.

از این منظر، آمریکا و اروپا باید همکاری نزدیکی در رابطه با مسائل ایران به طور اعم و موضوع هسته‌ای ایران به طور اخص د اشته باشند. محتوای امتیازات به ایران در مقابل هسته‌ای نشدن از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. یک زمینه جدی امتیازدهی غرب به ایران در صنعت نفت و گاز است. فناوری ایرانی که از شرکت‌های دست چندم و با قیمت‌های گزاف و با تأخیرهای فراوان تأمین می‌شود، صنعت انرژی ایران را مستهلک کرده است، اما در اعطای این‌گونه امتیازات، ابهام قابل‌توجهی در آمریکا وجود دارد: بالاخره دولت آمریکا در داخل نهادهای خود، اجماع روشنی ندارد که در نهایت در پی چه هدفی در مورد ایران است؟ تفاوت‌های جدی میان نهادهای مختلف دولت آمریکا، فرصتی برای مانور دیپلماتیک در اختیار ایران گذاشته است. راهبرد آمریکا باید این باشد که تصمیم‌گیری نسبت به هسته‌ای شدن در ایران را به تأخیر اندازد. در چنین شرایطی، آمریکا به اهداف متعدد خود در رابطه با ایران دست پیدا می‌کند. در کوتاه‌مدت، آمریکا باید به فرایند تأخیر اتکا کند و در میان‌مدت به راهبرد جلوگیری از قدرتمند شدن مستقل امنیتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه خاورمیانه.

در راستای این استراتژی، آمریکا باید به افکار و انگیزه‌های اسرائیل نیز توجه کند. در دستگاه حکومتی و امنیتی اسرائیل، ایران جدی‌ترین تهدید است. مصر و اردن همراه اسرائیل هستند. سوریه در حاشیه است. کشورهای عربی حوزه خلیج فارس، سکوت اختیار کرده‌اند. حزب‌الله برای مدتی جنبه تهاجمی نخواهد داشت و فلسطینی‌ها در گیرودار مسائل داخلی و جناحی و حل‌وفصل مشکلات رفاهی مردم خود هستند. از این رو، مهار ایران برای اسرائیل، اولویت استراتژیک دارد. اگر اسرائیل بخواهد به طور مستقل به تأسیسات هسته‌ای ایران حمله کند، طبعا از آمریکا اجازه خواهد گرفت. ایرانی‌ها چنین حمله‌ای را کار مشترک آمریکا و اسرائیل تلقی خواهند کرد.

اسرائیل معتقد است ایران در نهایت، هسته‌ای خواهد شد و ژئوپلیتیک منطقه را تغییر خواهد داد اما توان هسته‌ای نزد کدام حکومت قرار خواهد گرفت؟ اگر جمهوری اسلامی ویژگی تعارض خود با نظم منطقه‌ای را حفظ کند، غرب باید با هسته‌ای شدن آن مخالفت کند. در مقابل اگر ایران سیاست و طرح دو کشور اسرائیل و فلسطین را در کنار یکدیگر بپذیرد و به توافق اتحادیه عرب که در بیانیه 2002 بیروت اعلام شد تمایل نشان دهد، هسته‌ای شدن آن ضرری برای غرب نخواهد داشت، اما در وضعیت کنونی، مجموعه آمریکا، اروپا، آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، چین و روسیه باید به صورت دیپلماسی چندجانبه، سیاست فشار، تهدید، تحریم و مهار را با هدف «تأخیر» پیش گیرند.

نگرش دوم: اقدام نظامی پیشگیرانه
از منظر نظامی و امنیتی، آمریکا نمی‌تواند هسته‌ای شدن حکومتی را که با آن ارتباط رسمی نداشته و به انگیزه‌های آن اعتماد ندارد، بپذیرد. به واسطه مواضع ایران نسبت به صلح خاورمیانه و حمایت آن از گروه‌های تندرو و همین طور توان موشکی آن، واشنگتن باید تمامی اقدامات لازم را برای متوقف کردن جمهوری اسلامی ایران به کار گیرد. هسته‌ای شدن ایران، امنیت اسرائیل که شریک استراتژیک آمریکاست را به خطر می‌ا ندازد و اسرائیل را از انحصار هسته‌ای در منطقه بیرون می‌‌آورد. ایران هسته‌ای ممکن است امکانات هسته‌ای در اختیار گروه‌های مخالف آمریکا و اسرائیل قرار دهد و توازن قوا در سطح خاورمیانه را به نفع خود تغییر دهد. از این رو، اگر مذاکرات چندجانبه به شکست انجامد، شاید راه‌حل نظامی تنها راه به تأخیر انداختن یا حتی تعطیلی برنامه هسته‌ای باشد. آمریکا دو راه دارد: یا این‌که از اسرائیل بخواهد این کار را انجام دهد که توانایی آن را دارند یا این‌که آمریکا با جنگنده «STEALTH» و پنج تا ده هواپیمای بمب‌افکن B-52، تأسیسات هسته‌ای ایران را از بین ببرد. مشکلی که وجود دارد این است که اطلاعات کامل و دقیقی از برنامه هسته‌ای ایران در دست نیست و ممکن است تخریب اصفهان، بوشهر و نطنز، پایان کار نباشد. بی‌تردید، ایرانی‌ها در صورت حملات نظامی در عراق، افغانستان و خلیج فارس واکنش نشان خواهد داد. هم‌اکنون توان واکنشی ایران در لبنان محدود است. واشنگتن باید این آمادگی را داشته باشد تا هزینه واکنش‌های ایران را بپردازد و در مقابل، به تأخیر افتادن برنامه هسته‌ای و مهار و تحقیر ایران را به دست ‌آورد.

اگر در آینده، نوعی ناامنی و بی‌ثباتی سیاسی محتمل باشد، سؤال این است که توان هسته‌ای ایران دست چه کسانی می‌افتد؟ و چه وضعیتی برای منطقه پدید می‌آورد؟ در همین حال، این سؤال مطرح است که تخریب تأسیسات هسته‌ای و نظامی ایران در صورتی که حکومت ایران ثبات داشته باشد، باعث کنار گذاشته شدن موضوع نمی‌شود بلکه آن را زیرزمینی کرده و صرفا به تأخیر می‌اندازد. درواقع حمله نظامی آمریکا این هدف را به همراه خواهد داشت که برنامه هسته‌ای ایران را به تأخیر بیندازد به این امید که ایران مانند آفریقای جنوبی و لیبی، هدف هسته‌ای شدن را تعطیل کند. آمریکا در تغییر نظام حکومتی ایران، توان محدودی دارد و با ماهیت و ظرفیت‌های موجود نظام سیاسی ایران، امیدی به این مسئله ندارد که جمهوری اسلامی مسئولیت‌پذیری بیشتری نسبت به توان بالقوه هسته‌ای خود نشان دهد. تخریب نظامی تأسیسات هسته‌ای باید به مردم ایران توضیح داده شود و مانع حرکت دمکراسی در ایران نشود. حمله نظامی این مشکل را به همراه دارد که حل‌وفصل مسائل ایران را به تأخیر می‌اندازد، زیرا که بسیج نظامی، سیاسی و امنیتی به دنبال حمله نظامی به نفع جمهوری اسلامی و به ضرر آمریکا خواهد بود.

آمریکا باید زمانی به تأسیسات نظامی ایران حمله کند که مطمئن شود پروژه هسته‌ای در حال تکمیل است و نه آن‌که در ابتدای کار حمله کند. اطمینان از سطح کار ایران بسیار کلیدی است، طبعا، هدف تخریب ساختمان‌ها و محوطه هسته‌ای نیست بلکه توان فناوری است. در صورت حمله نظامی، ایران اقدامات وسیعی را علیه آمریکا آغاز خواهد کرد و تجمع آمریکایی‌ها مورد هدف ایران خواهد بود. ایرانی‌ها در بیست سال گذشته نشان داده‌اند که چه در خاورمیانه و چه در اروپا، در استتار فعالیت‌های نظامی و امنیتی خود ناشی عمل کرده‌اند؛ بنابراین، ردپای ایران در عملیات ضدآمریکایی در پی اقدام نظامی واشنگتن قابل شناسایی خواهد بود. متعاقب این حمله، کشورهای عربی به طور خصوصی خوشحال خواهند شد. به طور قطع عمده فعالیت‌های ضدآمریکایی ایران در سطح منطقه‌ای تحقق پیدا خواهد کرد. در هر صورت، آمریکا باید در همه شرایط، فضای حمله نظامی به ایران را زنده نگهدارد تا از اثرات درونی و سیاسی آن بر تصمیم‌گیری‌ها بهره‌برداری کند.

نگرش سوم: بازدارندگی، تأخیر و سد نفوذ توان ایران
راهبرد کانونی آمریکا نسبت به ایران باید بر مبنای نوعی جلوگیری از قدرت‌یابی ایران باشد. تا زمانی که جمهوری اسلامی ایران مخالف سیاست‌های آمریکا و موجودیت اسرائیل است، تمامی اقدامات موازی آمریکا باید بنا بر جلوگیری از قدرتمند شدن اقتصادی، مالی، تجاری، فناوری، علمی، نظامی و سیاسی ایران شکل گیرد. کانون این استراتژی، مطرح کردن جهانی تهدید ایران از یک سو و انزوای سیاسی آن از سوی دیگر است. آمریکا باید طرح‌های گوناگونی را به طور موازی با ایران پیگیری کند که از یک سو، سد نفوذ و بازدارندگی ایران است و از سوی دیگر، فضای اقدام نظامی و تغییر حکومت. به تناسب شرایط منطقه‌ای و جهانی و با توجه به رفتار ایران، آمریکا می‌تواند بخش‌هایی از استراتژی خود را فعال کند. رهیافت قدم به قدم و آرام و فرآیند محور در برخورد با ایران بسیار مفید است. در طیف این اقدامات، افق آمریکا باید عادی‌سازی رابطه در آینده باشد. آمریکا باید در حاشیه مذاکرات چندجانبه ایران با اروپا، تهران را اقناع کند که مقبولیت جهانی و رشد اقتصادی ایران، تابع متغیر رفتار ایران در سطح منطقه‌ای است.

تا زمانی که جمهوری اسلامی، سیاست‌های فعلی خود را دنبال می‌کند، آمریکا باید جنگ سرد خود را با این کشور حفظ کند. نمونه آشکار این نوع رابطه، روابط آمریکا با اتحاد جماهیر شوروی است. آمریکا در پی مذاکرات خود با شوروی در هلسینکی، ضمن این‌که در طیفی از مسائل استراتژیک،‌نظامی و امنیتی با مسکو به توافق رسید ولی حق انتقاد از عملکرد شوروی در حقوق بشر را برای خود محفوظ دانست. به نظر می‌‌رسد که ایرانی‌ها می‌خواهند آمریکا هیچ‌گونه اظهارنظری در مورد رفتار آنها در داخل و ماهیت قانونی ـ سیاسی جمهوری اسلامی به میان نیاورد و هرگونه اظهارنظر و نقد و مخالفت را دخالت در امور داخلی خود می‌دانند. از این رو، کار با جمهوری اسلامی به مراتب سخت‌تر از شوروی است زیرا ایرانی‌ها با حافظه تاریخی دخالت خارجی، به هرگونه نقد خارجی حساسیت و واکنش نشان می‌دهند. در شرایط فعلی، روحیه ایجاد اعتماد متقابل برای حل‌وفصل مشکلات میان مسئولان دو کشور وجود ندارد. پارادوکس آمریکا با ایران این است که مذاکره با تهران درواقع به حکومت جمهوری اسلامی مشروعیت می‌بخشد و دولت‌های آمریکایی در دوران پس از انقلاب اسلامی در ایران سعی کرده‌اند ضمن این‌که به حکومت جمهوری اسلامی، مشروعیت نبخشند، آن را محدود و منزوی کرده و از خطرات، ضربه‌ها و تهدیدات احتمالی ایران خود را مصون کنند؛ بنابراین، عملیاتی کردن استراتژی سد نفوذ علیه ایران، تداوم انزوای ایران و جنگ سرد با این کشور بدون آن‌که علنی باشد، می‌تواند به موازات مذاکرات چندجانبه علنی اروپایی‌ها برای جلوگیری از قدرت‌یابی ایران بسیار مفید باشد. در رابطه با موضوع هسته‌ای، کانون توجه و در نهایت موفقیت در به تأخیر انداختن برنامه هسته‌ای ایران است.

نگرش چهارم: تغییر حکومت و ایجاد یک نظام دمکراتیک
یکی از جدی‌ترین مباحث نظری در میان سیاستمداران و نخبگان فکری آمریکا این است که سیاست‌های اقتصادی و سیاست خارجی فعلی جمهوری اسلامی تا چه میزان و مدت زمانی قابلیت تداوم دارند؟ اگر ایران در فرآیند تغییرات اساسی است، قدرت بالقوه هسته‌ای ایران در دست چه گروه‌ها و با چه گرایشی خواهد افتاد؟ جمهوری اسلامی از ماهیتی خاص برخوردار است و تقابل خود با آمریکا را جزء لاینفک نظام سیاسی خود قلمداد می‌کند. حتی اگر ایران قبول کند که برنامه هسته‌ای خود را متوقف کند، همچنان علیه منافع آمریکا اقدام خواهد کرد. در رابطه با دمکراسی در ایران، پرسش‌های مهمی وجود دارد: آیا مردم ایران، حکومت دمکراتیک می‌خواهند؟ آیا همه مردم ایران با جمهوری اسلامی مخالفند؟ آیا در ایران، نهضت دمکراتیک به طور فراگیر وجود دارد؟ آیا اصولا مردم ایران، تمایلی به پیوستن به چنین جریانی را دارند؟ شناخت دقیقی از این مسائل وجود ندارد. عملکرد آقای خاتمی نشان داد که جمهوری اسلامی ایران، رفرم‌پذیر نیست و حداقل پست ریاست‌جمهوری ظرفیت چنین کاری را ندارد. از این زاویه، حمله نظامی به ایران اشتباه است زیرا به تحکیم نظام جمهوری اسلامی می‌انجامد. انقلاب نارنجی مانند اوکراین، گرجستان و قرقیزستان در ایران امکان‌پذیر نیست. در هر صورت و با هر درجه‌ای از موفقیت یا عدم موفقیت در مذاکرات هسته‌ای، آمریکا باید مانند زمان ریگان نسبت به شوروی، ایده دمکراسی نسبت به ایران را در رسانه‌های بین‌المللی حفظ کند. ناآشنایی آمریکایی‌ها با محیط ایران، قطع شدن دسترسی به آن بیش از ربع قرن و نداشتن آگاهی از پیچیدگی‌های نظام اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران، دستگاه هیأت حاکمه در آمریکا را به سمت احتیاط، کار جمعی دیپلماتیک جهت انزوا به پیش برده و علاوه بر آن، فکر دمکراسی را در ایران زنده نگه می‌دارد. ابهام در کلام و عمل ایرانی‌ها به موازات یک نظام چندلایه و پیچیده بوروکراتیک، فهم این کشور را مشکل می‌کند. از این رو، در آمریکا اجماعی نسبت به مسائل ایران وجود ندارد.

مذاکرات هسته‌ای و سیاست آمریکا در قبال مذاکرات هسته‌ای نمی‌تواند مستقل از سیاست آمریکا نسبت به کل حکومت ایران باشد. آمریکا با نظام جمهوری اسلامی مشکلات اساسی دارد ضمن این‌که توان تغییر آن را نیز ندارد. تغییر حکومت در ایران صرفا یک تصمیم در واشنگتن نیست و نهادهای مختلف سیاسی و امنیتی در آمریکا به رهیافت‌ها و اقدامات متفاوتی اعتقاد دارند. ابهام در ایران و فقدان اجماع در آمریکا به تداوم وضع موجود انجامیده است. هرچند حمله نظامی به تأسیسات هسته‌ای ایران می‌تواند زمینه بروز تناقضات سیاست خارجی و دیپلماسی ناکارآمد و سیاست‌های نامناسب نظام سیاسی جمهوری اسلامی را فراهم نماید، در عین حال ممکن است به بسیج مردمی منجر شده و ایرانی‌ها را که به دخالت خارجی حساسیت دارند، حول محور جمهوری اسلامی به اتحاد و همبستگی ملی سوق دهد. تغییر حکومت ایران کار آمریکا نیست اما تبلیغ دمکراسی، طرح مسائل حقوق بشر و تغییر رفتار و جهت‌گیری سیاست‌های ایران اساس منافع ملی آمریکا را تأمین می‌کند. در نهایت حتی اگر جمهوری اسلامی دو کار را انجام دهد، می‌توان با آن کنار آمد:

1) تقابل با اسرائیل را کنار گذارد و این به معنای به رسمیت شناختن آن نیست بلکه مانند مالزی یا پاکستان با اسرائیل کاری نداشته باشد و حل‌وفصل موضوع فلسطین را به خود فلسطینی‌ها واگذارد.
2) جهت‌گیری سیاسی ایران در مناطق شمالی آسیای مرکزی و قفقاز تأمین‌کننده منافع روسیه نباشد. اگر ایران در سیاست خارجی خود تجدیدنظر کند، آمریکا می‌تواند با هر نوع نظام سیاسی در ایران تعامل داشته باشد کما این‌که با پادشاهی عربستان و ارتشی‌های پاکستان و اسلامیون معتدل ترکیه، تعامل داشته بلکه کار استراتژیک می‌کند. با جهت‌گیری جدید در سیاست خارجی ایران، موضوع تغییر رژیم نیز می‌تواند از دستور کار غیررسمی آمریکا حذف شود.

نگرش پنجم: معامله بزرگ با ایران
به نظر می‌رسد که سیاست هسته‌ای ایران، ناشی از این دو مسئله است:
1) احساس انزوای سیاسی و امنیتی
2) افزایش توان بازدارندگی در مقابل تهدیدات اسرائیل و آمریکا

حل و فصل مسائل آمریکا با ایران در آینده با هسته‌ای شدن ایران بسیار مشکل خواهد شد. اگر آمریکا با جمهوری اسلامی هسته‌ای بخواهد مذاکره کند، درواقع ماهیت و مشروعیت آن را پذیرفته است. ایرانی‌ها مذاکره‌کنندگان سرسختی هستند و به تغییر دستور کار مذاکراتی و مذاکرات طولانی علاقه دارند و چون آمریکا از مسائل داخلی و سازوکار سیاسی ایران مطلع نیست و یا اطلاعات دقیقی ندارد، در مذاکرات طولانی‌مدت با ایرانی‌ها ضرر می‌کند. در فرهنگ ایرانی، مذاکره نشانه ضعف است. آنها سعی خواهند کرد به طور دائم خواسته‌های خود را گسترش داده و یا تغییر دهند. بی‌اعتمادی ساختاری طرفین نسبت به یکدیگر اجازه بهبود تدریجی مذاکرات و اثرات مثبت جانبی را نیز فراهم نخواهد کرد. کنگره آمریکا و گروه‌های لابی یهودی به شدت با معامله بزرگ با ایران مخالف هستند. تنها در وزارت خارجه آمریکا چنین تمایلی برای مذاکره پیرامون کلیت مسائل وجود دارد مشروط به این‌که ایران به حل‌وفصل اختلافات خود با آمریکا علاقه‌مند باشد. وقتی بیل کلینتون مطرح کرد که در مقابل طرح همه مسائل، آمریکا حاضر است جهت دخالت در ایران و کودتای 28 مرداد، عذرخواهی کند، ایرانی‌ها بلافاصله مطرح کردند که پیگیری‌های حقوقی و لطماتی که ایران خورده است، باید در دادگاه مطرح شود.

معامله بزرگ، به اجماع داخلی طرفین برای حل و فصل اختلافات نیاز دارد که هم‌اکنون در هر دو کشور وجود ندارد. چه در ایران و چه در آمریکا، جریان‌هایی وجود دارد که مخالف عادی‌سازی هستند. اگر قرار باشد معامله‌ای بزرگ صورت پذیرد و هر دو طرف دعاوی خود را روی میز بگذارند و با بده بستان به حل اختلافات بپردازند، باید در داخل هر دو کشور چنین تمایل و خواسته‌ای وجود داشته باشد. با توجه به وضع موجود و تقابل طرفین، آمریکا در هر شرایطی نیاز دارد که ضمن حفظ فاصله از ایران بتواند جمهوری اسلامی را در موضوعات مختلف به ویژه موضوع هسته‌ای و صلح خاورمیانه، محکوم کند.

معامله بزرگ با جمهوری اسلامی ایران امکان‌پذیر نیست. درآمد نفت از یک طرف و مدیریت پیچیده داخلی در ایران از سوی دیگر، فرصت‌های متعددی را برای بقای جمهوری اسلامی ایران فراهم کرده است. تداوم تهدیدات، محدود کردن امنیتی ایران در خاورمیانه،‌جدی تر گرفتن تحریم‌های موجود، فشار وسیع جهانی تبلیغات در ایجاد دمکراسی در ایران و همین‌طور حفظ کردن جو حمله محتمل نظامی، باید لایه‌های به هم متصل و گوناگون استراتژی آ‌مریکا نسبت به ایران باشد. کانون این لایه‌های گوناگون، استراتژی تأخیر است. استراتژی تأخیر، هزینه‌های برخورد با ایران را تقلیل داده و در عین حال تهدید تهران علیه منافع آمریکا و اسرائیل و تا اندازه‌ای اروپا و کشورهای عربی را تحت کنترل فعلی مذاکرات درمی‌آورد.

ملاحظه نویسنده
اگر بخواهیم دیدگاه‌های سیاستمداران و نخبگان مؤثر در نهادهای مختلف‌ آمریکا را به صورت طیف ترسیم کنیم، شاید طیف زیر به حقیقت نزدیک باشد:

در مجموع سیاستمداران و نهادهای مختلف حکومتی در آمریکا، یک دید حداکثری مبنی بر تغییر حکومت در ایران و یک دید حداقلی مبنی بر تغییر رفتار و سیاست‌های ایران در منطقه خاورمیانه دارند. برخلاف موضوع عراق که در سطح عمومی مردم آمریکا مطرح است، مسئله ایران در افکار عمومی آمریکایی‌ها جایگاهی ندارد و طراحی و نوع رهیافت آمریکا نسبت به ایران، عمدتا در سطح قوه مجریه، مقننه و گروه‌های فشار شکل می‌گیرد. سرسخت‌ترین نهاد حکومتی ضد جمهوری اسلامی در حکومت آمریکا، کنگره است و دولت یا قوه مجریه در مرحله بعدی قرار می‌گیرد.

دولت آمریکا کانون کش‌وقوس‌هایی است که در فضای سیاسی کنگره، گروه‌های فشار و رسانه‌ها وجود دارد. طرف اصلی ایران در آمریکا دولت یا قوه مجریه نیست؛ کنگره آمریکا و گروه‌های فشار در جهت‌دهی سیاست‌های دولت آمریکا نسبت به ایران، دارای نقش کلیدی هستند.