آرشیو مقالات و تحقیقات مجید زواری در نظر سنجی این وبلاگ شرکت کنید
وبلاگ جام جهانی 2006 - شاید این نقل دردی از دردها دوا نکند اما حداقل این است که مطمئن می شویم تیم ملی واقعاً بیمار راهی آلمان شد، بیمار شکست خورد و بیمار برگشت.
پس با ما بیایید به روز آخر حضور تیم ملی در ایران و ساعت 12همان روز که تیم ملی قرار است ابتدا نهار میهمان سفارت آلمان باشد و بعدهم راهی دیدار با رییس جمهور شود.
طبق قرار و تأکید برانکو همه ملی پوشان به اضافه کادر فنی در هتل جمع شده اند جز خود برانکو سرمربی کروات تیم ملی که به رغم تأکید خودش به ساعت 12، رأس ساعت 50/12 دقیقه به هتل می رسد. این تأخیر 50 دقیقه ای باعث ناراحتی ملی پوشان می شود اما تنها کریمی است که در جمع لب به اعتراض می گشاید و به برانکو می گوید: «ماگات وقتی در بایرن مونیخ قرار می گذارد خودش 10دقیقه زودتر از همه در محل حاضر می شود تا نظم تیمی را حفظ کرده و چگونگی حضور بازیکنان را چک کند. اما شما با 50 دقیقه تأخیر می آیید. این حرکت شما غیر حرفه ای است پس ما هم می توانیم به بهانه های مختلف سرتمرینات دیر بیاییم.» این برخورد کریمی به مذاق برانکو خوش نمی آید اما باعث درگیری لفظی هم نمی شود. تا زمان حرکت اتوبوس به سمت سفارت آلمان یک ساعتی فرصت هست پس بازیکنان در گروههای چند نفری در لابی هتل مشغول گپ و گفت می شوند. در گوشه ای از لابی، همایون شاهرخی در جمع کادرفنی به کریمی حمله می کند و می گوید: «این بچه فکر می کند به کجا رسیده؟ ما اگر نبودیم او نه به تیم ملی می رسید و نه به بایرن مونیخ. اصلاً بازیکنان همین طوری هستند تا پول توی دست و بالشان می آید خودشان را گم می کنند و زبان درازی می کنند».
این جملات تیغ دار توسط یکی از لژیونرها به گوش کریمی می رسد. این بازیکن هم شروع به سر و صدا نموده و خطاب به شاهرخی می گوید: «همه می دانند که بعضی ها چه جوری خودشان را به تیم ملی آویزان کرده اند و چگونه تفریحی با تیم ملی سفر می کنند. من اگر پولی هم درآورده ام زحمت کشیده ام و لیاقتش را داشته ام. آقایان بروند...» صدای کریمی آنقدر بلند بود که نیازی نشد خبرچینی آن را به گوش برانکو برساند پس برانکو دستور داد که «بگویید ساکش را جمع کند و از اردو برود».
کریمی هم که می دانیم زیاد اهل سازش نیست وسایلش را جمع می کند و بدون خداحافظی از هتل خارج می شود اما نرسیده به «بی ام و» سرمه ای رنگش دادکان سر می رسد و متقاعدش می کند که به اردو برگردد. دادکان مسأله دیدار با رییس جمهور را بهانه می کند و از کریمی می خواهد که همه چیز را به خاطر ایران به هم نریزد.
کریمی قبول می کند عصر در مراسم دیدار با رییس جمهور شرکت کند اما می گوید در سفارت آلمان حاضر نخواهد شد.
اینچنین می شود که تیم ملی بدون کریمی به سفارت آلمان می رود و کریمی عصر قبل از شروع جلسه با رییس جمهور خودش را به تیم می رساند. در دیدار با احمدی نژاد همه لبخند می زنند و ظاهر را حفظ می کنند اما همین که دیدار تمام می شود کریمی اعلام می کند به آلمان نمی رود و برای تیم ملی بازی نمی کند.
این بار اما پای خانواده او وسط می آید. آنها التماسش می کنند و قسمش می دهند که تیم ملی را تنها نگذارد و به خاطر مردم به آلمان برود. پس در آخرین تمرین تیم ملی حاضر می شود اما در مصاحبه با چند شبکه تلویزیونی خارجی از برانکو انتقاد می کند و می گوید «کدام مربی بزرگ چند ساعت قبل از پرواز تمرین می گذارد. شاید بهتر بود تیم ملی ایران با مربی بزرگتری به جام جهانی می رفت.»
برانکو در آن برهه از زمان و در ایران چیزی نمی گوید اما همه را جمع می کند و در اردوی آلمان جبران می کند. کریمی آنقدر بازیکن با ارزشی است که برانکو نتواند با همه عصبانیتش از او چشم بپوشد پس در ترکیب اصلی مقابل مکزیک به میدان می فرستدش اما نمی تواند خاطرات تهران را هم فراموش کند و درحالیکه کریمی حداقل دو بازیکن را مشغول خود کرده است او را در کمال تعجب تعویض می کند تا لاولپه از بیرون رفتن جادوگر آسیا نفس راحتی بکشد و مدافعانش را به جلو فرا بخواند.
کریمی بلافاصله پس از پایان بازی و در رختکن تعویضش را تسویه حساب شخصی می خواند و می گوید بعضی از دوستان در زمین قدم می زنند اما آقای برانکو 90دقیقه آنها را تعویض نمی کند اما بازیکنانی را که می دوند و تأثیر دارند بیرون می کشد.
در آن جو وحشتناک و درحالیکه مدام از ایران خبر می رسد که مردم از تعویض کریمی دلخورند و علیه دایی موضع شدید گرفته اند این حرفها باعث درگیری لفظی بین دایی و کریمی می شود و البته تیم ملی را به دو تکه تقسیم می کند. برانکو و دایی در یک جبهه و حامیان کریمی در جبهه ای دیگر. زمان بازی با پرتغال برانکو تحت فشار افکار عمومی و خبرهای بدی که در مورد دایی از ایران می شنید، کاپیتان ناآماده و 38ساله اش را برخلاف میل باطنی بیرون می گذارد و ناچار کریمی را با اکراه به مصاف پرتغالی ها می فرستد اما بازهم زهرش را می ریزد و کریمی را تعویض می کند. هافبک شماره 8 تیم ملی که مطمئن بود تعویضش فنی نبوده و از روی غرض انجام شده به هنگام رسیدن به نیمکت تیم ملی عصبانی شده، لگدی به کیف پزشکی خانلری، دکتر تیم می زند. این حرکت با نیشخندی از سوی دایی و درخواست برانکو از دادکان مبنی بر اخراج کریمی همراه می شود اما دادکان که از آینده با خبر است به این درخواست توجهی نمی کند.
تیم ملی شکست خورده مقابل دو حریف ابتدایی در آتش اختلافات می سوزد که کریمی بابت حرکت زشتش از مردم عذرخواهی می کند و برانکو اعلام می دارد از کریمی مقابل آنگولا استفاده نخواهد کرد.همین کار را هم می کند اما در نیمه دوم سیاست به خرج می دهد و درحالیکه مطمئن است به خاطر اتفاقات پیش آمده کریمی به بازی برو نیست دستور می دهد تا او خودش را آماده کند. کریمی از روی نیمکت بلند می شود اما گرم نمی کند و هنگامی که چلنگر می گوید لباست را عوض کن می گوید به برانکو بگویید پایم درد می کند و نمی توانم بازی کنم.
کریمی پس از پایان بازی در جواب سؤال خبرنگاران در مورد نرفتنش به بازی می گوید: مصدوم بودم و می ترسیدم نتوانم کاری برای تیم ملی انجام دهم پس ترجیح دادم تا جوانی چون برهانی به زمین برود. او اما بعد در جمع بازیکنان تیم ملی می گوید برانکو اگر می خواست مرا بازی دهد چرا از اول به زمین نفرستاد. او و نور چشمی اش می خواستند مرا خراب کنند اما من اجازه نمی دهم که آنها با آبروی من بازی کنند.
بعد هم با دایی درگیری لفظی پیدا می کند که با وساطت سایر ملی پوشان غائله پایان می یابد.
روزهای پس از حذف از جام جهانی روزنامه ها مصاحبه های متفاوتی از کریمی علیه برانکو چاپ کردند اما کریمی به محض ورود به فرودگاه همه آنها را تکذیب کرد و گفت: من به خاطر آن حرکتم از مردم عذرخواهی می کنم. به هرحال همه زمانی عصبانی می شوند و من هم تحت فشار شدید این کار را کردم. او حتی اعلام کرد علیه برانکو حرفی نزده اما گفت امیدوار است بساط بازیکن سالاری در تیم ملی جمع شود.
امروز برانکو ،شاهرخی و دایی از مواجهه با افکارعمومی فرار کرده اند، کریمی بازگشته و رسماً از مردم عذرخواهی کرده است. پس قضاوت با شماست. تیم ملی بیمار رفت، بیمار شکست خورد و بیمار بازگشت.
گزارش تصویری از مراسم جشن روز استقلال اسراییل در تهران
فدرت نرم (2)/ برای حمایت از این بلاگ کلیک کنید
آرشیو مقالات و تحقیقات مجید زواری در نظر سنجی این وبلاگ شرکت کنید